نحوه شهادت
روایت رزمندگان از رشادت و مردانگی شهید منصور ندیم و لحظه شهادت آن بزرگ مرد به یاد ماندنی :
در عملیات کربلای ۵ وقتی که به همراه نیروها از دریاچه پرورش ماهی عراق جدا شدیم ، تقریبا یک إلی دو کیلومتر پیاده روی کردیم و در زیر بارانی از خمپاره رسیدیم …
نیروها دو قسمت شدند ، ما را به سمت چپ به طرف کارخانه پتروشیمی عراق فرستادند و گردان شهید ندیم را به سمت راست و نزدیک سه راهی مرگ فرستادند ، نبرد بسیار سنگین و شدید بود چرا که بعضی از عراقی ها در این خط وجود داشتند …
ما توانستیم خط خودمان را پاک سازی کنیم اما گردان شهید ندیم هنوز درگیری شدیدی داشتند تا آنجا که چندین نیروی کمکی به سمت شهید ندیم فرستادیم …
بعد از لحظاتی شهیدان بشارتی را دیدم که از همان خط شهید ندیم به طرف ما می آمدند و چهره بسیار نگران کننده ای داشتند البته در آن لحظه ما در حال انتقال اسرا به عقب بودیم شهیدان بشارتی جلوتر آمده و از من خواستند که به سمت شهید ندیم و سه راهی مرگ به راه بیفتم ، علت را که جویا شدم ، با چهره ای نگران گفتند : شهید ندیم همانطوری که تیربار در دستش بود به طرف عراقی ها شلیک می کرد و به پیش می رفت و توانست در حدود ۲۰۰ متر عراقی ها را به عقب براند و خود شهید ندیم در پشت تپه ای سنگر گرفته بود و هر چه ما به او گفتیم به عقب برگرد حرف ما را گوش نکرد شاید به حرف شما بکند و برگردد …
برای لحظه ای بدنم سست شد و گفتم حتما برای شهید ندیم اتفاقی افتاده به اصرار از شهیدان بشارتی خواستم تا اصل مطلب را بگویند و اینکه چه اتفاقی برای شهید ندیم افتاده است ، آنها گفتند ما تنها دیدیم که دو تیر به پای ندیم اصابت کرد و دیگر هیچ …
دیگر جلودار خودم نبودم و با سرعت هر چه تمام تر به سمت شهید ندیم دویدم خیلی خسته شده بودم ، با دوربینی که به گردن داشتم شهید ندیم را به نظاره گرفتم ، در یک لحظه شهید ندیم با تیربار به سمت عراقی ها حمله ور شد که درست در همان لحظه تیری به سمتش شلیک شد و دیگر ندیم در دوربین دیده نشد ، او با پیشانی نقش بر زمین شده بود ، صحنه تکان دهنده ای بود از شدت نگرانی به گریه افتادم و دست آخر به همراه شهیدان بشارتی توانستیم شهید منصور ندیم را به عقب منتقل کنیم …
این رزمنده دوران دفاع مقدس این خاطره را تلخ ترین خاطره از روزهای حضور در جبهه دانست و افزود : هر وقت به یاد رشادت های شهید منصور ندیم و خاطرات سه راهی مرگ می افتم سراسر وجودم را تا مدتی لرز فرا می گیرد ، امیدوارم که خداوند ما را لایق آن بداند که حق خودمان و دینمان را نسبت به شهدا ادا کنیم …
شاخه گلی معطر بر سینه شهید در میدان جنگ …
در یکی از مراحل عملیات «کربلای ۵» که در منطقه شلمچه انجام می شد ، رزمندگان لشکر ثارالله کرمان ، مجبور به عقب نشینی شدند تا بتوانند در محل مطمئن تری از مواضعی که از دشمن تصرف کرده بودند ، به خوبی محافظت کنند .
شهید «منصور ندیم» در این لحظات حساس که معمولا دشمن با اجرای آتش شدید پاتک می کرد و به تعقیب رزمندگان می پرداخت ، به بچه ها گفت : شما زود خود را به عقب برسانید ، من به تنهایی می ایستم و جلوی عراق ها را می گیرم .
وی در همان درگیری به شهادت رسید و پیکرش بین مواضع خودی و عراقی ها باقی ماند .
در همان شب ، شهید «مرتضی بشارتی» تصمیم گرفت ، پیکر این ایثارگر بزرگ را که با نثار جان خود جان بقیه بچه ها را از آسیب دشمن محافظت کرد به عقب آورد .
شهید بشارتی قبل از شهادت به من گفت : وقتی خودم را به کنار پیکر شهید ندیم رساندم ، چشمم به یک گل محمدی بسیار زیبا و خوشبو که روی سینه او گذاشته شده بود ، افتاد .
پس از آن احساس کردم ، بوی عطر عجیبی اطراف پیکر مطهر شهید ندیم را فراگرفته ، به نشانه تبرک گل را از روی سینه منصور برداشتم و در جیب بادگیرم قرار دادم و پیکر را به عقب آوردم .
نکته بسیار عجیب این بود که در منطقه شلمچه جز خاک و خاکریز و آبهای بین این سدهای خاکی و در برخی نقاط نی هایی که در این آبها روییده بود ، اثر و نشانه ای از روییدن گل نبود به علاوه در اسفند ماه در خوزستان و در آن زمین شوره زار و پر از نمک امکان روییدن گل وجود نداشت .



